سال ۹۴ بلاگفا از دسترس خارج شد و وقتی برگشت همان بلاگفای سابق نشد، خیلیها از دنیای بلاگستان کوچ کردند. دیگر وبلاگنویسی که تازه تازه جا افتاده بود، هیچ وقت مثل قبل نشد.
خیلی از دوستهایمان را همان زمان از دست دادیم و چون بیشتر آدمها با نام مستعار مینوشتند، بعدها به سختی چندتاییشان را در اینستا و فیسبوک پیدا کردیم.
حالا گویا اینستاگرام هم به همان سرنوشت دچار خواهد شد. اما تکنولوژی راه خود را ادامه خواهد داد و ما باز همدیگر را پیدا خواهیم کرد...
اثر رژ لب نظریه یا مطالعهای است که به بیان ساده میگوید در بحرانهای اقتصادی وقتی مردم توان به دست آوردن کالاها و خدمات لوکس را ندارند، سراغ کالاهای لوکس ارزانتر میروند.
به عنوان مثال بازار گوشیهای چند ده میلیونی برند داغ میشود. رستورانها شلوغتر میشود. این تعریف ترجمهای شاید بیشتر موضوع را روشن کند.
مصرف کنندگان که از محدودیت های مالی رنج میبرند به روشهایی برای فراموشدرمانی، نسبت به مشکلات مالی خود متوسل میشوند. همین یکی از دلایلی است که باعث می شود رستوران ها و سرگرمیها با قیمت متوسط در هنگام بحران های اقتصادی به خوبی کار کنند.
بپذیرید که استرس دارید، که نگران هستید ولی با آنها درگیر نشوید. بگذارید همانجا باشند. اینها را معلم زبان انگلیسی میگفت. مدتی میشود که کانال یوتیوب او را دنبال میکنم. گاهی لابلای آموزش تکنیکهای آزمون آیلتس چنین آموزشهایی هم دارد.
فکر میکنم یکی از علتهایی که باعث میشود آدمها همیشه ذهنشان مشغول باشد این است که سعی میکنند به خودشان دروغ بگویند. همان تکنیکهایی که میگوید به موفقیت فکر کن. به پولدار شدن فکر کن.
اما من فکر میکنم باید اول وضع موجود را پذیرفت. بعد از آن شروع به انجام فعالیتی کرد که وضعیت ناراحت کننده را تعدیل کند.
مثلا وقتی قبل از یک جلسهی مهم نگران هستیم، استرس داریم یا هر چیز دیگری، اول باید بپذیریم که این نگرانی طبیعیست. حالا میتوانیم به این فکر کنیم که برای کم کردن اثراتش چه میتوانم بکنم. قدم بزنم. به یک موسیقی گوش کنم. آب بنوشم. با کسی آن اطراف معاشرت کنم.
یا اگر قرار است موفقیتی بدست بیاورم تنها فکر خالی به موفقیت و روز و شب نوشتن تابلوی موفقیت بدون هیچ فعالیت و کوششی یک جور دروغ گفتن به خود و در نهایت سرخوردگی و شکست است.
وضع موجود را بدانیم. بپذیریم و برای تغییرش تلاش کنیم...
وقتی به اندازهی کافی روی چرک نویس تمرین میکردیم یا رویش را خطخطی میکردیم تا پاسخ صحیح را پیدا کنیم، آنوقت توی دفترمان همه چیز را شسته و رفته پاکنویس میکردیم. بعد چرکنویسها را دور میانداختیم.
اما حالا چند وقتی میشود که چرکنویسهایم را هم لابلای جزوهها و دست نوشتهها نگاه میدارم. شاید آنجاهایی را که راهی را به اشتباه رفتهام زیرش خط میکشم و هایلایت میکنم.
آنقدر باید این اشتباهات جلوی چشمت باشد تا بار دیگر که خواستی کاری یا راهی مثل قبل را تکرار کنی، یادت باشد که قبلا کجا به خطا رفتهای که به پاسخ درست نرسیدهای!
نمیدانم هنوز هم آن حکایت بوزینگان و کرم شبتاب هنوز هم در کتاب درسی متوسطه تدریس میشود یا نه! داستان بوزینگانی بود که هیزم در کنار کرم شبتاب میگذاشتند که آتشی دربگیرد و گرم شوند!
نمیدانم برای شما هم پیش آمده که ببینید کسی چون بوزینگان کاری عبث و بیهوده میکند ولی چون داستان را از کتاب به یاد دارید و نمیخواهید به سرنوشت مرغ دانا دچار شوید، زبان در کام میگیرید و میگذرید.
این داستانها این روزها بیشتر تکرار میشود و فکر میکنم به آنکه نکند شاید خودم هم بر کرم شبتابی برای گرمایی میدمم و خبر ندارم...